توی ده شلمرود...
توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو .... این شعر مورد علاقه ی تو هست که شبها قبل خواب تا نخونم خوابت نمیره...قربونت برم یه جوری به چشمام نگاه میکنی و شیر میخوری و منم برات حسنی رو میخونم که انگار زمان متوقف شده.. آره زمان تو این لحظات بی نظیر عاشقانه ی ما می ایسته...وقتی که داره خوابت میره و میخوای نخوابی و الکی تکون تکون میخوری و با لالا لایی های که برات میخونم دوباره خواب آلود میشی.. ولی خداییش شبها دنبال هر بهانه ای هستی که نخوابی شیطونک من... اینقدر شیطون شدی که خدا میدونه..همش باید از این طرف و اون طرف جا به جات کنم و دیگه کمرم حسابی درد میکنه ها... بخاطر گل روی شما هر روز و بعض...