ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

ماهان شده ماه آسمان دل ما

آخ جون بازم مهمونی...

پسر قشنگم خیلی آروم اینجا خوابیدی و من از صدای نفست آرامش میگیرم.... خدایا ازت ممنونم که پسری به این خوبی به این مهربونی...به این خوش اخلاقی..به این باهوشی... بهترین پسر دنیا رو به من دادی...فکر نکنی دارم بران کلاس الکی میذارما.نه بخدا هکه تورو به خوش اخلاقی و باهوشی میشناسند ماه من... گلم روز 18 دی ماه خاله ها لطف کردند و با آوین و مرضیه اومدن خونمون و ما کلی ذوق داشتیم که بیاند.. چند تایی عکس از شما شیطون بلاها با شرح میذارم.: اینجا آوین میگه میشه بخورمت؟؟؟؟  آوین منتظر جواب نشد داره تورو میخوره و مرضیه هم با نگرانی نگاهت میکرد و تو هم در حال فراری... اما اینجا 2 تایی زل زدین به دوربین که یعنی ما بچه های خ...
16 بهمن 1392

ماه من...

فدات بشم مرد بزرگ من و بابا... ماهانم خیلی حرفا هست که تو دفترت نوشتم ولی اینجا چندتایی عکسای مختلفت رو میذارم فرشته ی من: این ازبرفی بعد از چند سال امسال چند بار تو اصفهان اومده و این عکس هم از پنجره اتاق تو گرفتمش..   اینجا م داری با قدرت ماهی ات رو میخوری... اینم پاهات که وقتی میشینی میندازی رو هم قربون ژستت برم... اینم ماهان کتاب خونم.. ..... قربون اداهات برم من... اینم شما با کلاه باباجون..     ...
16 بهمن 1392

خونه مرضیه جون

قربونت برم خاله فاطمه مهربون  زحمت کشید و برا شما 3تا کوچولوی ناز تولد 6 ماهکی گرفت... یه کیک خوشمزه با 3 تا کوچولوی خوردنی!!! اشکان هم دوست جدیدتون بود که برا اولین بار دیدیمش...خاله فاطمه و مرضیه جون تشکر ویژه مخصوصا برا اون مارشال چیکن خوشمزه ای که برامون درست کرده بودی...     اینم چند تایی عکس:  اینجا فکر کنم به تلافی اون بار که آوین داشت تورو میخورد ،داشتی پای آوین رو میخوردی شکموی من:   ...
16 بهمن 1392

اولین سفر

قربونت برم مامانی فردا ۶ هفته ات میشه گلم...فردا صبح میخوایم بریم تهران  تولد بهراد(پسر عمه لاله) عزیزم من خیلیمراقب خودم و شما هستم ولی شما هم محکم بچسب به دل مامانی ومواظب خودت باش همه زندگیم....قول میدم اذیت نشی تو فقط مراقب خودت باش نفس ما..... دوستت داریم بیشتر از همه دنیا و منتظر بغل گرفتنتیم..... یه عالمه بوس...
15 بهمن 1392

ماه ماه من

  عزیزدلم...عشق بی نظیرم...قربون شیطونک خودم برم که داره برا رسیدن به تخمه هایی که بابا میخوره    تلاش میکنه و میاد جلو... ماه ماه من بالاخره اینترنت وصل شد البته  بعد از کلی دوندگی و اینکه میگفتن خط خونه مشکل داره و از این حرف ها...بالاخره وایمکس گرفتیم و به دنیای ارتباطات وصل شدیم...البته من این مدت هم همه خاطراتت رو و دفتر خاطراتت ثبت کردمااااااا.... کلی از بزرگ شدنت..از غلتیدن هات..دمر خوابیدن..عقب عقب سینه خیز رفتنات...قربونت برم خیلی شیطون شدی... بعدا میام و حسابی برات مینویسم اما الان خوابت میاد و داری نگاهم میکنی و میگی ماما.... قربون اون زبون شیرینت برم...صدای قشنگت که خیلی خوشگل برامون آواز میخ...
14 بهمن 1392

قدرت عشق...

پسرم این مطلب رو خاله فاطمه جون تو نی نی سایت گذاشته بود که برات میذارم چون خیلی زیبا بود:   مرسی از خاله فاطمه عزیز که خیلی دوستش داریم... اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای آنکه انگشت اشاره ام را به سمت او بگیرم در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو می بردم و نقاشی می کردم اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای غلط گیری به فکر ایجاد ارتباط بیشتر می بودم بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه می کردم سعی می کردم درباره اش کمتر بدانم اما بیشتر به او توجه کنم به جای اصول راه رفتن اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم از جدی بازی کردن دست بر می داشتم و بازی را جدی می گرفتم ...
28 آذر 1392

شادی نیمه شب!!

یعنی من قربون بزرگ شدنت برم.....   ماهان گلم من شب ها شما رو تو تخت خودت کنار تختمون میذارم و وقتی شیر میخوای بهت میدم و دوباره میخوابی.. این دو شبه چون سرما خوردی و هی سرفه میکنی کنار خودم میذارمت که بیشتر حواسم بهت باشه...قربونت برم هر سرفه ی تو مثل یه تیر تو قلب من و باباییه... دیشی نیمه های شب یهو دیدم یه چیزی هی میخوره تو سرم و چشمامو باز کردم و دیدم کامل چرخیدی و  داری با پاهای کوچولوت میای تو صورتم....یعنی خواب از سرم پرید ها از بس ذوقت رو کرده بودم... هی پاهاتو بوسیدم و بوسیدم و بوسیدم.... خدایا هزاران بار ازت ممنونم که پسرم سلامت کنارمه... ماهانم عاشقتم بی دلیل...بی یهونه..تا همیشه... ...
26 آذر 1392

عمل سرپایی مامان!!!

پسر قشنگم همه وسایل جمع شدن و آماده رفتن به منزل جدیدیم....عزیزم این مدت خیلی اتفاقای بد برامون     افتاد...از خرابی ماشین و مریضی بابا و.... گرفته تا پای من که این وسط بازیش گرفته!! حدودا 2 هفته پیش یه دونه کوچولو رو پام زده بود که فکر کردم جوش زده و طبق معمول بهش ور رفتم و ولی این بار انگار جوش نبود و از اون روز همش خون میومد... چسب رو که از روش بر میداشتم شروع میکرد خون اومدن!!! رفتم آزمایشگاه برا انعقاد خون و پلاکت ها آزمایش دادم و خداروشکر مشکلی نبود..منم بی خیال شدم تا اینکه دیروز تو حموم دوباره شروع کرد خون اومدن و دیگه قطع نشد...به خاله فروع نشون دادم و گفت بیا بیمارستان تا برات دورش رو خالی کنیم و بفرستیم...
25 آذر 1392